باخود بیگانه ام وقتی :
ساده از بی تناسبیها و زشتیها می گذرم
از زیباییها هم به سادگی می گذرم
اشک کودکان دردمند را نمی بینم
فقط غم نداشته های خود را دارم
رضای خود را بر رضای او ترجیح می دهم
منافع شخصیم بر شخصیتم استیلا می یابد
....
و من چه غریبم
با خودم
و چه بهت زده می نگرم به انچه که از آن دور افتاده ام
---------------------------------------------------------------------------------------
ادامه مطلب ...
خدایا تو را غریب دیدم، غریبانه غریبت شدم.
تو را بخشنده پنداشتم، گناه کار شدم.
تو را وفادار دیدم ، و هر جا که رفتم بازگشتم.
تو را گرم دیدم، و در سرد ترین لحظه ها به سراغت آمدم،
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟