قاصدک

خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی ***************** به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد

قاصدک

خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی ***************** به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد

اگر می شد چه میشد..


در سالن بیمارستان نشسته ام. کسانی که قرار است عمل لیزر چشم انجام دهند و همراهان آنها همگی در سالن چشم به تلویزیونی دوخته اند که فیلم زنده عمل چشم بیماران داخل اتاق عمل را نشان می دهد. در چهره بیمارانی که در نوبت عمل نشسته اند به وضوح دو حس متفاوت را می توان دید. بیم و امید. امید به رهایی از تیره و تار دیدن و دنیا را روشن و واضح و شفاف به تماشا نشستن. و ترس از عمل(آنهم با آنچه در تلویزیون مقابلشان می دیدند... حقیقتا کمی جرات می خواست ) ، عوارض و ریسک آن. صد البته که اهمیت این عضو بر کسی پوشیده نیست.

 

ادامه مطلب ...

تو به پاس زیبایی عشق، عشق بورز و جاودانه باش


مطلب آموزنده ای از طریق ایمیل به دستم رسید که درج آن را خالی از لطف ندیدم تا عزیزان از آن بهره ای برای قلوب مهربان خود ببرند. براستی صبوری و مهربانی در قبال ناسپاسی ها بس دشوار و از خصایص بزرگان است. امید که قلوب همه ما به یکدیگر نزدیکتر و از رافت و بخشش بیش از پیش بهره مند گردد...........  


  

ادامه مطلب ...

نامهربان

هنوز هم وقتی بیاد می آورم از خودم خجالت میکشم. بینوا توقع زیادی نداشت....

 

کارتم را زدم و پولم را از دستگاه عابر بانک گرفتم و به سمت خط عابر پیاده راه افتادم که صدایی از پشت مرا متوجه خود کرد. خانمی میان سال با ظاهری در حد متوسط. مانتو مقنعه و شلوار کاملا مشکی. خانم موجهی بنظر می رسید. تقاضای پول کرد و گفت که کیفش را در منزل جا گذاشته. برای لحظه ای بیاد آوردم که چقدر این روزها حرف و حدیث کلاه بردارانی که با عناوین در راه مانده و مریض و... از مردم پول می گیرند، روی زبانها می چرخد و باز بیاد آوردم جوانی را که سال قبل عنوان میکرد دانشجوست و کیفش را زده اند و پول اتوبوس برای برگشت می خواست از یکی گرفت و باز سراغ دیگری رفت.... نمیدانم چرا همه این افکار مزاحم درست لحظه ای که نباید، به مغزم هجوم آورد و مانع از کمکی کوچک!  شد.  شاید که او نیاز داشت... از او جدا شدم بدون اینکه حرفی بزنم اما او را زیر نظر گرفتم. سراغ خانم دیگری رفت .. همان لحظه پشیمان شدم کمی درنگ کردم تا در ادامه مسیرش دوباره به من نزدیک شود و به او کمک کنم اما متاسفانه به دنبال آن خانم دیگر..مسیرشان عوض شد. و تا جایی که دیدم همچنان برای او توضیح می داد که کمکی بگیرد که ظاهر امر نشان میداد از کمک ایشان هم خبری نبود....

از آن روز  از فکر آن خانم بیرون نرفتم و بسیار از کارم پشیمان شدم. این منم که همیشه دوست داشتم وضعیت مالی ام اجازه می داد به نیازمندان کمک کنم اما وقتی درحد خودم کمکی درخواست شد به راحتی دریغ کردم  هرچند همیشه اینگونه رفتار نمی کنم ولی خاطره آن روز مرا بسیار آزرد . شاید آن خانم هم راستش را به من نمی گفت ولی من نباید قضاوت می کردم. همین که یک زن برای دریافت کمک راهی خیابان می شود و چشم امیدش به دستان افرادی چون من است.. باعث شرمساری است و من عمیقا از خودم خجالت می کشم...

بازهم موقعیتی از دست رفت.. , و من به خودم اعتراض دارم

 

گلایه از خدا و جواب از زبان خدا

قبل از اینکه مطلب این پست رو بنویسم میخوام از دنیای نامحدود مجازی گله کنم که گاهی چنان اختلاطی در مطالب بوجود میاد که کلی زمان باید صرف کنی تا صحت و سقم مطالب رو بفهمی اونم اگر شانس یارت باشه....

مطلبی که گاها با عنوان کفرنامه و از قول دکتر شریعتی در بسیاری از سایتها منتشر شده برای من کمی عجیب بود.. با کمی جستجو متوجه شدم که عده ای از دوستان در بعضی از سایتها تذکر دادند که این مطلب از دکتر شریعتی نیست بلکه شعر از کارو است و مربوط به کتاب شکست سکوت. جای دیگری خوندم که شعر از شریعتیه ولی کارو اون رو ادامه داده... بهرحال من بخاطر جذابیت موضوع این مطلب رو میارم و همینطور جوابیه سهراب سپهری (اگر موثق باشه) . و تحقیق و تفحص درخصوص صحت و سقم مطالب رو میذارم به عهده عزیزان و واگر کسی با ذکر منبع، نویسنده (شاعر) رو معرفی کنه سپاسگزار خواهم بود.

---------------------------------------------------------------------------

شعر از کارو

خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

------------------------------------------------------------------------------------

جواب سهراب سپهری

 

ادامه مطلب ...

مبادله "زیبائی" با "پول"

مطلبی که در این پست آورده ام داستانی است که هرچند از صحت و سقم آن بی خبرم اما از آنجا که حاوی مطالب آموزنده ای بود درج آن را خالی  از لطف ندیدم.  قضاوت و نتیجه گیری با دوستان عزیز 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

یک دختر خانم زیبا خطاب به رئیس شرکت امریکائی ج پ مورگان نامه‌ای بدین مضمون نوشته است: 

می‌خواهم در آنچه اینجا می‌گویم صادق باشم.من 24 سال دارم. جوان و بسیار زیبا، خوش‌اندام، خوش هیکل، خوش بیان، دارای تحصیلات آکادمیک و مسلط به چند زبان دنیا هستم. آرزو دارم با مردی با درآمد سالانه 500 هزار دلار یا بیشتر ازدواج کنم. شاید تصور کنید که سطح توقع من بالاست، اما حتی درآمد سالانه یک میلیون دلار در نیویورک هم به طبقه متوسط تعلق دارد چه برسد به 500 هزار دلار. خواست من چندان زیاد نیست. آیا مردی با درآمد سالانه 500 هزار دلاری وجود دارد؟ آیا شما خودتان ازدواج کرده‌اید؟ سئوال من این است که چه کنم تا با اشخاص ثروتمندی مثل شما ازدواج کنم؟ چند سئوال ساده دارم: 1- پاتوق جوانان مجرد و پولدار کجاست؟ 2- چه گروه سنی از مردان به کار من می‌آیند؟ 3- معیارهای شما برای انتخاب زن کدامند؟

 امضا، خانم زیبا و خوش اندام 

     ادامه مطلب ...

ما را به خیر شما امیدی نیست، شر مرسانید!!!

سال گذشته لایحه حمایت از خانواده موضوع داغ هر محفلی، بود و کسی را ندیدم که در موافقت از این لایحه سخنی بر زبان آورد. بسیاری از منتقدین عنوان لایحه را با بخش هایی از  متن لایحه در تناقض میدیدند (بخصوص در بخش ازدواج موقت) و در باب نقد و اشکالات وارده بر این قانون بسیار قلم فرسایی شد (نمونه) و عجبا که چنین نامی را برای این لایحه انتخاب کرده بودند!

واما از آنجا که هر دم از این باغ بری می رسد،! چندی قبل مجددا لایحه دیگری تحت عنوان لایحه حمایت از کودکان بی سرپرست تقدیم مجلس شد لایحه ای که در مراحل مختلف اعاده از شورای نگهبان در سه مرحله توسط مجلس شورای اسلامی مورد بازنگری و اصلاح مواد قرار گرفت و نهایتا به تصویب رسید!!و بازهم عنوان زیبا و غلط انداز دیگری که با بخشی از محتوای لایحه سنخیتی ندارد... و چقدر این عزیزان در انتخاب اینگونه عناوین بی مسما تبحر یافته اند!!!   درنهایت آنچه به سرمنزل تصویب رسید درج "مگر"ی  در ماده 27 بود که کل قضیه را تحت الشعاع قرار داد و نه تنها خیال همه را آسوده نکرد بلکه بر دغدغده ها بیفزود؛ و این ماده بدین شکل مصوب شد: 

 

ادامه مطلب ...

سفرنامه1: چادگان- شهرکرد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.