قاصدک

خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی ***************** به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد

قاصدک

خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی ***************** به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد

نامه عاشقانه



Related image


مهربانم

زندگی یک مسیر قابل پیش بینی نبود که عکس العملی فکرشده و برنامه ریزی شده به رویدادهایش داشته باشیم و شاید هم اصلا همینش خوب است که مرموز و غیرقابل پیش بینی باشد. اما آنچه در آن زیباست وجود توست. خوبیهای تو و دستهای مهربان تو. حالا بیشتر از قبل می دانم که تو همانی که من می خواستم. مردی با دستان نیرومند و مهربان. من از این به بعد بیشتر به این دستها احتیاج دارم. مردکه توباشی زن بودن خوب است. من که در این وانفسا از هزاران آزادی و رهایی بخاطر زن بودن محروم بودم و در قبال مسئولیتی سنگین، حقوقی ناچیز داشتم و کم کم داشتم به ظلم و جور زمین و زمان و انسان در حق زن معتقد می شدم که تواز راه رسیدی. حالا در کنار تو میل به زن ماندن در من بیدارتر شده است. تو هم یک انسانی با هزاران پیچیدگی. اما من همین تو را دوست دارم همین دستها و همین صورت و همین پیچیدگی هایی که گاهی فکر می کنم سالهاست میشناسمش و گاهی هم فکر می کنم چیز جدیدی از وجودت کشف کردم. تو برای من قصه ای هزار تو و شناخته اما ناشناخته هستی. وقتی به تو فکر می کنم چیزی شبیه عطر یاس و نرگس در دالان مغز و مشامم می پیچد. انگار یک سرخوشی بی پایان مرا در آغوشش می کشد. من تو را حسابی نفس می کشم.

اما عزیزم زندگی همه جایش هم به همین قشنگی نیست. یک وقتهایی تو از من یا من از تو مکدر می شویم آنوقت است که وقتی فکرت به ذهنم می رسد خبری از عطر یاس ونرگس نیست یک بغض از گلویم تیری به مغزم رها می کند و تیری هم به چشمم. انوقت است که فکر می کنم دنیا دیگر به چشمم زیبا نیست. ولی هیچ می دانی همین هم زیباست؟!چون معنایش این است که همه چیز درکنار تو زیباست و بدون تو نه عطر یاسی و نه عطر نرگسی و نه روی خوش زندگی به چشم و ذهنم راه پیدا نمی کنند با اینکه وجود دارند. این یعنی وجودی بزرگتر از آنها بنام تو در من رخنه کرده. این یعنی تو نیمه من نیستی تمام منی. تو منی و من تو. چه خوب با هم جفت و همراه شدیم. من حتی وقتی دلخورم بازهم وجودت را حس می کنم بازهم بدنبالت می گردم بازهم دلم تو را می خواهد و آنوقت که دوباره همه چیز خوب می شود و کدورت برطرف می شود و برق چشمانت به چشمانم می تابد، بازهم تو را در خودم میبینم اما این بار تو را و عطر گل و بوی زندگی و سرخوشی زنانگیم همه را باهم حس می کنم و سرمست و سرشاز از زندگی می شوم. با من باش تا همیشه؛ چون تو دیگر از آن خودت نیستی. تو منی؛ و من از این به بعد بیشتر به دستها و قلب مهربانت احتیاج دارم.

محبوب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد