قاصدک

خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی ***************** به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد

قاصدک

خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی ***************** به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد

تفاوت نگاه

زاویه نگاه ما در زندگی می تواند به نتایج متفاوتی منجر شود. واژه های خوش بینی ، بدبینی و واقع بینی زیاد به گوشمان خورده و البته مصادیق عینی این افراد را هم دیده ایم هرچند این مسائل نسبی است و هرکس به فراخور خصوصیات شخصیتی و شرایط پیرامون درجه ای از این بینش ها را تجربه کرده اما شدت و حدت آن در افراد مختلف متفاوت است. اما آنچه کمتر از آن شنیده ایم دیدن زیباییهاست. شاید مترادف با خوش بینی، دیده شده اما بنظر من چنین نیست. اینکه آرامش خاصی داشته باشید و در مقابل پیشامدها فرضیات خوش بینانه را مقدم بدارید فردی خوش بینید اما اینکه در پیرامون خود زیباییهایی را که وجود دارند را هم ببینید، کشف کنید و درمقابلش فروتنی کنید زیبا بین هستید. منظور از زیبایی آن چیزی نیست که صرفا صورت (با تعریف فلسفی اش) زیبا دارد بلکه ان چیزی است که منشا و یا علت (ذات) اصیل و زیبایی دارد چیزی فراتر از زیبایی مادی. قدر مسلم بسیاری از افراد خوش بین زیبا بین هم هستند اما ایندو لزوما یکی نیستند.

  

کشف زیباییها و به چشم آمدن آنها و لذت بردن از آنها مستلزم داشتن روحی والا و زیباست. فکر و پنداری زیبا...

و البته این امر آسان نیست. لطافت میخواهد. بصیرت میخواهد. گذر از ظاهربنی و خودستایی می خواهد. ظرافت و تیزبینی می خواهد. احساس شفاف و شم زیباشناسی میخواهد. روح بلند و فکر بی پروا میخواهد. راستی چرا فکر بی پروا؟؟؟ چون در اغلب اوقات باید متفاوت از دیگران ببیند و حس کند و با شهامتی انچه را دیگران نمی بینند یا حتی با ریشخندی زیبا نمی بینند باید به زبان بیاورد یا ستایش کند یا بر آن حرمتی قائل باشد و چه بسا مورد تمسخر هم قرار بگیرد...

البته دیدن مصادیق زیبابینی آنقدرها هم سخت نیست. بعبارتی شاید یافتن کسی که در اغلب مواقع زیبا بین باشد کار آسانی نباشد اما کم و بیش هرکس در درمواقعی این حس را شخصا تجربه کرده یا در اطراف خود دیده است

وقتی فارغ از ظاهر مندرس و ژولیده کودکی نیازمند زیبایی لبخند و معصومیت نگاهش را می بینید... وقتی فارغ از گویش و قومیت و ظواهر افراد به صداقت و اصالت رفتار و کلامش توجه می کنید... وقتی زیبایی آرامش و لبخند یک فروشنده یا پرستار یا راننده تاکسی را ورای تمام مشکلاتش می بینید... وقتی آنسوتر زرق و برقها صداقتها و زلالیها دیده می شود ...وقتی... وقتی...

اما اگر این "وقتی ها" در زندگیمان زیاد شد و تکرار آن، برنامه روزانه ایام عمرمان شد آن زمان فردی زیبابین هستیم. داستان زیر تمثیلی از دیدی متفاوت است. براستی در زندگی خود چقدر سعی کردیم قضاوتها و افکارمان به دور از قیل و قال اطرافیان و بر اساس انصاف باشد؟ چقدر جرات متفاوت فکر کردن و عمل کردن داشتیم البته فکر و عملی زیبا بر اساس عدل و انصاف؟ چقدر به اصالتها بها دادیم و درگیر اسارتهای پیشداوری نشدیم؟ چقدر به جای فانی ها به باقی ها پرداختیم؟

..................................................................

داستان:

saro hamber یکی از اساتید دانشگاه هاروارد  خاطره جالبی را که مربوط به سالها پیش بود نقل میکرد:

 "چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم، سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد. دقیقا یادمه ازدختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟

گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود.
پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟
کاترینا گفت آره،همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه!
گفتم نمیدونم کیو میگی!
گفت همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه!
گفتم نمیدونم منظورت کیه؟
گفت همون پسری که کیف وکفشش همیشه ست هست باهم!
بازم نفهمیدم منظورش کی بود!
اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی  که روی ویلچیر میشینه...
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر،آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه...چقدر خوبه مثبت دیدن...

یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم ، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟ حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!!

وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم... شما چی فکر میکنید؟

چقد عالی میشه اگه ویژگی های مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص هاشون چشم پوشی کنیم"

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 ق.ظ

بسیار زیبا گفتید.
زندگی را باید با تمام خوبیها و بدیهایش در کناره هم خواست.ولی ما آنقدر در فکر ترس از آینده و نداشته هایمان هستیم که نمی توانیم از لحظات خود و داشته هایمان لذت ببریم.

سلام و عرض ادب
ممنون از نظر لطفتون :)
البته که زندگی را باید با همه جنبه هایش خواست چه خوب و چه بد... اما اینکه بتوان در کشاکش اتفاقات خوش بین بود و در انبوه پدیده های پیرامون دیدی متفاوت داشت و زیبابین بود، مستلزم یک تغییر اساسی در فکر و رفتار است. و نتیجه آن آرامشی است که هم به خود و هم به دیگران می بخشی. متاسفانه اکثر ما انسانها چنان درگیر زندگی و روزمره گی شده ایم که کمتر به اصالتها توجه و تعمق کرده ایم. برخوردها و قضاوتهای آنی و کلیشه ای و ناشی از قالبهای فکری (پیشداوریها) به ما اجازه متفاوت نگریستن را نداده است. بنابراین اولین قدم فارغ شدن از کلیشه ها و قالبهای ذهنی است که صد البته کار بسیارررر دشواری است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد